●
حالا فرض كنيم كه داره خاك مي خوره.چي كاركنم؟ خودم روبكشم؟
الان اين قدر نصفه شبه كه ديگه داره صبح ميشه كم كم.خيلي فرصت خاك روبي ندارم.سرم هم داره منفجر ميشه.
امشب به يك واقعيت دردناك در مورد خودم پي بردم.فقط گفتم كه تاريخش رو يادم نره.
فعلا صبح به خيرتا بعد
□ Shiva @ :
5:10 AM :
#
●
سلام
يك نفر گفت كه اينجا داره خاك مي خوره چرا؟؟
آمدم تا بهش بگم مدتيه كه خاك بر سر همه چيز شده اساسي!!!
مي خوام برم كلاس خاكروبه گري ثبت نام كنم.خدارو چه ديدي ؟ شايد هم يه روز توي اين درس خاكروبه گر ماهري شدم!!!
نيم ساعت ديگه كلاس نمايشنامه دارم .آن وقت به جاي خواندن نمايش ستون هاي جامعه هنريك ايبسن نشستم اينجا دارم چت مي كنم .گفتم كه ؛ خاك بر سرم شده اساسي !!!!
□ Shiva @ :
12:25 PM :
#
●
امروز ، تقريبا،تكليف داستان ها معلوم شد.
خودم هم رو به راهم .
درمورد اين گروه كر هم مطمئنم كه ديگه نمي خوام برم.تا ببينم بعدا چي ميشه .
□ Shiva @ :
6:44 PM :
#
●
يه مدته كه اين صفحه باز نمي شد.اين قدر هم اتفاقات باحال در همين فاصله افتاد كه ديگه به سرعت اينترنت گير ندادم.
هر چند خيلي حرف داشتم ،اما گذشت ديگه !
□ Shiva @ :
6:06 PM :
#
●
روز خوبي بود . البته كلا پشت كامپيوتر گذشت .يعني تماما در اختيار تايپ داستان ها.
دو تا از آنها هنوز مانده اند ، كه فردا ترتيبشان را مي دهم.
امشب خيلي دارم ادبي مي نويسم . درضمن خيلي هم از دست خودم عصباني ام.دليلش كاملا شخصيه .
وبه همون دليل دوست دارم كه محكم بكوبم توي دهنم...
□ Shiva @ :
1:00 AM :
#