[.:.8 Sang.:.]
:: Blogger :: Home :: Contact ::


Tuesday, August 14, 2007
تا اينجا كه خوب بود.يعني از اولش كه گفتم تاهمين الان.
مدتيه دوباره با كوه درگير شدم.يعني اون ولم نميكنه. خلاصه روي هم افتاديم اساسي.
فرض كن...ميري بالا ..بالا..بالا.. بازم بالاتر.درسته كه آخرش برميگردي جاي اولت,اما توي همون مسيري كه ميري
.بالا..بالا..بازم بالاتر,يه چيزايي هست كه اون پايين نيست.خودت هم يه آدم ديگه مي شي.يه جور ديگه
فشار مغزت كم مي شه.فكرت نفس مي كشه.
البته قضيه پيچيده نيست زياد اما خيلي باحاله.
از اون باحالتر اينكه وسط تابستون روي قله توچال برف بباره.يه تگرگ مفصل,جوري كه ديگه نتوني بري بالاتر.برگردي توي ايستگاه 7 واز اونجا به مسير قله نگاه كني كه داره از برف سفيد مي شه.براي قله چه اهميتي داره كه از ساعت چهارصبح اينجايي وهفت ساعت راه اومدي تا بهش برسي .آسمون هم بيكار نيست كه ببينه تو چي دلت ميخواد.اونها كار خودشون رو ميكنند.تو هم بايد منتظر بموني تا برق تله كابين بياد وبرگردي پايين.
.هر چند همه مسير كلي خوش ميگذره اما اين دفعه حتما ميزنيمت توچال و اينكه يادت باشه دوست دارم هميشه.
زودي برميگردم

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Contact ::
[.:.8 Sang.:.]

.. .. ..